رستوران گردی

رستوران سادات اخوی یزد؛ ورود گوساله‌ها ممنوع!🐄

دست روزگار گاهی با ما می‌کند که باعث می‌شود دست از یک‌سری چیزها بکشیم و وارد مسیری شویم که شاید انتخاب خودمان نبوده است. داستان رستوران سادات اخوی یزد هم از یکی از این دست کشیدن‌ها شروع شده است. داستان پسری که به خاطر شرایط روزگار دست از تحصیل می‌کشد و…؛ اصلا بگذارید کامل و جامع برایتان تعریف کنیم:

 

تاریخچه رستوران سادات اخوی یزد

برای سفر به عمق داستان رستوران سادات اخوی یزد، باروبنه رو جمع می‌کنیم و سفری می‌کنیم به دل تاریخ معاصر ایران. در سال 48 با سید علی، نوجوانی 12ساله ملاقات می‌کنیم که بعد از اتمام تحصیلات ابتدایی به دلیل شرایط زندگی مجبور می‌شود ترک تحصیل کند و در یک کافه در میدان شهید بهشتی که آن سال‌ها به میدان مجسمه معروف بود، کار کند.

حضور او در کافه ناز اندوخته‌های زیادی را به همراه داشت؛ شکست‌ها و موفقیت‌های بی‍شماری را تجربه کرد. برادرش هم در ادامه به او اضافه شد؛ او و برادرش در این مسیر کاری حدود ده‌ساله، به‌قدری سوار کار شدند که مشتریان و هم‌صنفی‌ها فکر می‌کردند که این کافه برای خودشان است. 

حتی پیشنهادهایی برای شراکت به آن‌ها داده می‌شد ولی از آن‌جایی که می‌خواستند کار برای خودشان باشد، یک نه بزرگ به همه این پیشنهادها می‌دادند. در ادامه ماجرایی را برایتان تعریف می‌کنیم که با چه زحمتی برای این آرزوی بزرگشان تلاش کردند.

اما بگذارید دو مورد از چند داستانی که در این سفر ده‌ساله‌شان در کافه ناز، برای سید علی و برادرش سید جعفر اتفاق افتاد را برایتان تعریف کنیم:

 

کافه و نماز؟!

سیدعلی پسرعمه‌ای داشت که او را ندیده بود. این پسرعمه حدود 12سالی از او بزرگتر بود و به تهران مهاجرت کرده بود. او البته بی‌خبر از اوضاع پسردایی‌هایش نبود و در نامه‌نگاری‌هایی که با مادرش یعنی عمۀ سیدعلی داشت، از احوال آن‌ها خبر می‌گرفت. در یکی از این نامه‌ها از کاروبار سیدعلی و دیگر پسردایی‌هایش پرس‌وجو کرد و مادرش این‌طور جواب داد:

«حالشان خوب است؛ آن‌ها در کافه کار می‌کنند.»

تا اینکه گذشت و گذشت و سیدعلی داستان ما به سن 18سالگی و رفتن خدمت سربازی رسید. به قولی در تهران افتاد و با توجه به اینکه تنها فامیلش در تهران همین پسرعمه‌اش بود، با گرفتن آدرسش به منزل او رفت. بعد از کلی سلام و احوال‌پرسی‌ها و خبر گرفتن‌ها و خاطره‌بازی‌ها، صدای اذان از پنجره خانۀ پسردایی به‌گوش رسید.

سیدعلی وقتی صدای اذان را شنید، وضو گرفت و شروع کرد به نماز خواندن. در همین حین چهره پسرعمه‌اش دیدنی بود! چهره‌ای پر از تعجب و علامت سوال… برای او باعث تعجب بود کسی که در کافه کار می‌کند، نماز هم می‌خواند. سیدعلی بعد از نماز، چهره متعجب پسرعمه را دید و دلیل تعجبش را پرسید؛ او هم گفت چطور در کافه کار می‌کنی و نماز هم می‌خوانی؛ مگر در کافه مشروبات الکلی سرو نمی‌کنند؟

اینجا بود که سیدعلی تفاوت کافه‌های یزد با کافه‌های تهران قبل انقلاب 57 را برای پسرعمه توضیح داد. در کافه‌های یزد مشروبات الکلی سرو نمی‌شود و در کافه ناز در وعده‌های صبحانه، ناهار و شام سرویس می‌داد و تمرکز بیشترش روی لبنیات بود.

سفارش پیتزا از رستوران سادات اخوی یزد

روزی سه‌هزار ساندویچ

دیگر استفاده از لبنیاتی مثل سرشیر، خامه به همراه عسل و دیگر مخلفات برای کافه صرف نمی‌کرد؛ از طرفی یک ساندویچی روبه‌روی آن‌ها باز شده بود و کاروکاسبی‌شان تقریباً کساد شده بود. با تغییر استراتژی تصمیم گرفتند ساندویچ هم به منوی کافه اضافه کنند. 

این تصمیم شاید بهترین تصمیمی بود که می‌توانستند بگیرند! طبق گفته‌های سیدعلی، در سال‌های قبل از انقلاب 57، سوسیس و کالباس از نظر شرعی دارای مشکل بود و آن‌ها هم به همین دلیل این ساندویچ‌ها را در سرو نمی‌کردند؛ با این حال در بین سال‌های 53 تا 57 به رکورد فروش سه‌هزار ساندویچ در روز رسیدند. کوکوسبزی، مغز، جیگر، ماکارونی، همبرگر و… از جمله ساندویچ‌های کافه ناز قبل از انقلاب 57 بود.

سفارش کباب از رستوران سادات اخوی قم

افتتاح مشقت‌بار رستوران سادات اخوی

دیگر دو بردار کم‌کم به این فکر افتادند که دیگر وقت این است، رستوران خودشان را افتتاح کنند. زمینی 52متری در بلوار دانجشوی یزد چشمشان را گرفته بود؛ مقداری از قبل پس‌انداز کرده بودند ولی برای خرید زمین کافی نبود، به همین خاطر مجبور شدند فرش‌های دست‌باف دامادی‌شان را که خواهرشان بافته‌ بود را بفروشند.

در نهایت این زمین را در سال 58 خریدند و از ماه رمضان 59 ساخت‌وساز را شروع کردند و در نهایت کار ساخت‌وساز تمام می‌شود و رستورانشان را افتتاح می‌کنند.

 

چرا سادات اخوی؟

برای نام‌گذاری رستوران کار سختی نداشتند! از زمانی که در کافه کار می‌کردند، مردم این دو برادر را برادران اخوی صدا می‌کردند؛ از طرفی به خاطر سیادتشان هم پررنگ بود به همین خاطر این دو موضوع را ترکیب کردند و اسم رستوران را سادات اخوی گذاشتند.

 

رشد رستوران

به خاطر صداقتی که داشتند و سود کمی که می‌گرفتند، کسب‌وکارشان سکه شد. به همین خاطر زمین 110متری روبه‌روی همان زمینی که با سختی خریده بودند را خریدند و کم‌کم رستوران را گسترش دادند و مساحت مغازه را به 650 متر رساندند.

 

استفاده از گوشت گوسفند حتی در زمان جنگ

با توجه به اینکه کیفیت برای او برادر حرف اول را می‌زد، به استفاده از گوشت گوسفند اصرار داشتند. در زمان جنگ بیشتر رستوران‌ها اغلب از گوشت مخلوط استفاده می‌کردند، آن‌ها از گوشت گوسفند استفاده می‌کردند. آن‌ها هفته‌ای سه‌بار به گشتارگاه می‌رفتند و حتی روزهایی می‌شد که تنها می‌توانستند یک شقه گوشت تهیه کنند.

 

سفارش غذا از رستوران سادات اخوی یزد؛ قسمت خوشمزه ماجرا

وقت آن است کمی در مورد غذاهای این رستوران صحبت کنیم. بد نیست در ابتدا در مورد مواد اولیه این مجموعه کمی اطلاعات کسب کنیم.

 

ورود گوساله‌ها به این رستوران ممنوع است!

اگر استفاده از برنج طارم شمال را کنار بگذاریم، اصرار به استفاده از گوشت گوسفند جالب توجه است. در این رستوران حتی برای پیتزاهای گوشت و قارچ و رست‌بیف از گوشت گوسفند استفاده می‌کنند. آن‌ها حتی برای اینکه به طور سهوی گوشت گوسفند با گوشت گوساله قاطی نشود، از گوشت گوساله استفاده نمی‌کنند.

 

چی سفارش بدیم؟ پیشنهاد سرآشپز

انتخاب‌های زیادی برای سفارش پیش روی شما قرار دارد ولی برای اینکه بتوانیم به شما کمک کنیم، از بین کباب‌ها می‌توانید روی کباب کوبیده، چلو سلطانی و چلوکباب قفقازی این رستوران حساب باز کنید. اگر هم اهل غذاهای خورشتی باشید، بد نیست خورشت فسنجان این رستوران را امتحان کنید. البته از پیتزاهای آن هم نباید غافل شد! اگر به گوشت گوسفند علاقه دارید، پیتزاهای گوشت و قارچ و حتی رست‌بیف آن هم با گوشت گوسفند تهیه می‌شود.

سفارش از رستوران سادات اخوی یزد

چطور سفارش دهیم؟

فرقی نمی‌کند ساکن شهر یزد باشید یا برای سفر به این شهر رفته باشید. می‌توانید از سایت و اپلیکیشن دلینو یا سایت اختصاصی رستوران سادات اخوی یزد، غذای مورد نظرتان را سفارش دهید.

سفارش خورشت از رستوران سادات اخوی یزد

لب کلام

خب تا اینجا داستان رستوران سادات اخوی را با هم خواندیم؛ داستانی که نشان می‌دهد می‌توان از صفر یا حتی زیر صفر شروع کرد و با صبر و تلاش به هدف رسید. اکنون وقت آن شما را دعوت کنیم تا داستان رستوران‌های دیگر را بخوانید؛ برای این کار روی اینجا کلیک کنید.

3.8/5 (4 نظر)
سفارش آنلاین غذا

علی کاشی

من علی‌ام، علیْ کاشی، بر وزن علیْ دایی! مثل هر انسان دیگری داستان زندگی خودم را دارم، با اوج و فرود مخصوص خودش. اما این زندگی داستانی دو چیز را به من یاد داده است: «یک، جاری باشم و دو، به آینده امیدوار!» آب اگر یک جا بماند می‌گندد و به مرداب تبدیل می‌شود... همۀ ما می‌دانیم که حدود 70درصد بدن ما از آب تشکیل شده، پس برای اینکه نگندیم، برای اینکه به مرداب تبدیل نشویم، ناچاریم به حرکت و محکومیم به جاری‌بودن... چه‌بسا این جاری‌شدنمان، شوری را در دیگران ایجاد کند و آن‌ها را هم به جریان بیندازد.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا